سنگ تراش

منظومه سنگ تراش منسوب به عبید زاکانی

سنگ تراش منظومه بسیار زیبایی است که برخی آن را منسوب به عبید زاکانی میدانند.در زمان قدیم کتابچه کم حجمی چاپ میگردید که یک طرف آن داستان موش و گربه عبید زاکانی چاپ میشد و طرف دیگر آن سنگتراش که گویا علت انتساب منظومه سنگ تراش به عبید زاکانی به همین دلیل بوده است.اما در واقع نمیتوان نام واقعی شاعر منظومه سنگ راش را پیدا کرد.سنگ تراش حکایت یک سنگتراش عاشق در کوه طور بود که در زمان حضرت موسی میزیسته است.این سنگتراش عاشق دیدار با خداوند بود و ماجراهایی در این قصه وجود دارد و مناجاتی بسیار دلنشین که هزاران بار خواندن آن را دلچسب مینماید.

سنگ تراش کوه طور

داستان سنگ تراش کوه طور

سنگ تراش داستانی مشابه موسی و شبان مولانا است در مثنوی مولوی داستان موسی و شبان آمده است.شبانی که مایل بد با خداوند دیدار کند و بزها و گوسفندان خود را فدای پروردگار نماید.سنگتراش نیز شخصی مانند همان چوپان است و اتفاقا پیامبر این داستان نیز حضرت موسی میباشد.داستان سنگتراش همراه با راز و نیازهای عاشقانه و شیرین است و اوج داستان در لحظه ای است که خداوند موسی را خطاب قرار داده و از او گله مینماید

شباهت داستان سنگ تراش به موسی و شبان

شباهت داستان سنگ تراش به داستان موسی و شبان در مثنوی مولانا فراوان است و بخوبی میتوان دریافت که این داستان برگرفته از موسی و شبان مثنوی است.قهرمان هر دوداستان انسان های ساده دلی هستند که تصور میکنند میتوانند پرودگار جهان را ملاقات کنند.هم گفتمان سنگتراش و هم شبان به گونه ای است که گویا هر دو نفر یکی هستند و نوع دعوت کردن از خداوند و گفتگوهایی که با او دارند و تنها تفاوت در زمان سروده شدن این اشعار است.موسی و شبان مولانا دارای مضمونی عارفانه و فلسفی است اما داستان سنگ تراش ساده و بر اساس یک گویش معمولی است.اما آنچه که هر دو داستان را در چشم خواننده زیبا مینماید طراوت و حلاوت و پیراستگی در لحن شبان و سنگ تراش است.موسی در هر دو داستان حضور دارد و به گونه ای یکنواخت هم سنگ تراش و هم شبان را سرزتش میکند.عتاب خداوند نیز در هر دو داستان به موسی تقریبا یکسان است 

مشروح منظومه سنگ تراش

سنگ تراشی بود اندر کوه طور-سنگ تراشیدی و گفتی ای غفور
تو کجایی در میان آسمان-چند باشی پیش چشم ما نهان
خوب باشد گر بیایی در زمین-در بر ما یا اله العالمین
خانه سنگی تراشم بهر تو-چاکر درگاه باشم بهرتو
خوش بفرما جاست اندر کوهسار-ارغوانی لاله های مرغزار
گر تو خواهی گشت صحرایی کنی-با من آیی و تماشایی کنی
دزد و یاغی نیست اینجا اینزمان-تو بیا اینجا مترس از کافران
گر شغال و خوک آید یا پلنگ-بشکنم پهلوی آنان را به سنگ
روز از رویت بگردانم مگس-شب بگردخانه گردم چون عسس
این بگفت و خانه را بنیاد کرد-از تضرع ناله و فریاد کرد
سنگ تراش از بهر دیدار خدا-سنگ تراشیدی چهل شب تا صبا
کاسه ها پر قوت کردو سرنهاد-کوزه ها پر آب کرد و در نهاد
در کنار تخت بالین ساخته-شش جهت آن خانه را پرداخته
خشت سنگی بر نهادی پشت در-کوزه پر آب پهلویش دگر
زار و نالان همچو بلبل در بهار-صدهزاران هریکی نالید زار
گفت یارب گر بیایی اینزمان-از کرم آیی فرود از آسمان
من تو را اول بشویم دست و پا-آب پایت را خورم چون کیمیا
خوان بیارم در بر تو آن زمان-خود شوم بر درگهت چون پاسبان
سرد باشد بهر تو آتش کنم-گرم باشد هر زمان بادت زنم
آب خواهی کوزه بر دستت دهم-نان بخواهی سفره بر پیشت نهم
نزد چوپان میروم از بهر شیر-آورم بسیار روغن با پنیر
دلمه خواهی از برایت آورم-قلیه خواهی از برایت می پزم
بالشی سازم زبهر تکیه ات-چنگ و نی خواهی همه پیش آرمت
گرتو میخواهی زنی صاحب جمال-همچنان آرم زبهرت بی سوال
گوسفندی هم بقربان سازمش-بعد از آن بهر تو بریان سازمش
میکنم بهر تو قربان ای خدا-بعد از آن دیدار خود بر من نما
این بگفت و رفت بر کوه بلند-نزد چوپانان برای گوسفند
گوسفندی را به تعجیل او خرید-ریسمان در شاخ و کرد و کشید
با دل خود گفت خوش باشد که من-تا روم در خانقاه خویشتن
آمده باشد خدا در خانه ام-تا شود خرم دل دیوانه ام
خفته باشد بر فراز تخت خویش-خرم و آسوده دل با بخت خویش
او بود آسوده و من تا سحر-گوسفند آنجا رسانم زودتر
یک زمان سیری کنم من با شتاب-گوسفندی آنگهی سازم کباب
یک کماجی کرده ام آنجا نهان-او ندادند مین بیارم در زمان
تا خورد آن نان گندم با کباب-کوزه بر دستش دهم من پر ز آب
آن چنان میگفت او با عشق و شور-گوسفندک میکشید از راه دور
رفت شخصی پیش موسی درزمان-آن سخن ها کرد با موسی عیان
هر زمان با خود خیالی میکند-اینچنین قال و مقالی میکند
از قضا موسی به کوه طورشد-داخل آن وادی پر نور شد
رفت موسی اندر آن خانه نشست-کاسه ها و کوزها درهم شکست
سنگ تراش آمد بیاورد گوسفند-چون سرازیر گشت از کوه بلند
کاسه ها بشکسته دید و کوزه ها-کرد زاری بیحد و بی انتها
گفت موسی با کیت اینکار هست-با کیت اینکارو این گفتار هست
گفت با آن کس که مارا آفرید-اینزمین و چرخ ازو آمد پدید
خواهم اورا در زمان مهمان کنم-گوسفندی بهر او قربان کنم
گفت موسی در گذار از این سخن-کی شود مهمان خدای ذوالمنن
شیراو نوشدکه محتاج است وبس-چارق اوپوشد که باشدچونتو کس
او ندارد پا که چارق پوشد او-گی دهن دارد که چیزی نوشد او
او کجا مرئی شود ای بینوا-هست پنهان ذات پاک کبریا
او خداوند و کریم و داورست-غیر ازین هرکس که داند کافرست
توبه کن ای بیحیا زین گفتگو-کی توان گشتن بخالق روبرو
گر نبندی زین سخن تو حلق را-آتشی آید بسوزد خلق را
گفت ای موسی دهانم دوختی-وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی برکشید-سرنهاد اندر بیابان و دوید
حق تعالی کرد با موسی خطاب-بنده مارا چرا کردی عتاب
بنده ما راچرا رنجانده ای-از درمارو چرا گردانده ای
بنده مارا چرا کردی بری-مرحبا برهمچو تو پیغمبری
هست مدتهاکه صحبت داشتیم-بنده خودرا به غم نگذاشتیم
یکزمان آگه شدی از حال ما-دوست را ازما بری کردی چرا
تو برای وصل کردن آمدی-نی برای فصل کردن آمدی
میروی موسی به جستجوی او-تا نشابی اندر کوی او
گر نمایی خاطر او رنجه در-سازم از پیغمبری زودت بدر
میرسانی میدهی ازماسلام-میدهی او را ز نزد ما پیام
بازگویش حق به مهمان آمده-هرچه خواهی تو به فرمان آمده
مژده وصلش بده تو سربسر-حق به مهمان آیدت وقت سحر
چونکه موسی این عتاب ازحق شنید-در بیابان از پی او میدوید
هر طرف میگشت تا اورابدید-مژده هارا داد با فتح و نوید
سنگ تراش آمد درآندم منزلش-چشم خودمیداشت بر خاک رهش
تا سحر گه منزلش پرنور شدآتشی سرزد که عالم نور شد
سنگ تراش یک ساعتی مدهوش شد-نور حق بابنده هم آغوش شد
جان بجانان در همان ساعت سپرد-گوی دولت را زمیدان او ببرد
کرد با موسی خطاب ازحق که گوش-ای پیمبر جانب آن بنده کوش
تا سحرگه یارومهمانش شدیم-غمگسارو همدم جانش شدیم
حالیا آندوست در مهمانیست-فارغ از چون و چه و غمخواریست

سنگ تراش ناراضی

سنگ تراش فقیری بود که دائما از کار خود ناراضی بود و مرتب از وضع زندگی خود گله و شکایت میکرد.روزی ازکنار باغ بازرگانی ثروتمند میگذشت نوکران و خدمتکاران و جاه و جلال و امکانات او را دید.با خود گفت این بازرگان چقدر قدرتمند است کاش من بجای او بودم.به امر خداوند سنگ تراش تبدیل به بازرگان شد.مدتی بدین منوال گذشت روزی شنگ تراش حاکم شهر را دید که از خیابان میگذرد.همه مردم و حتی بازرگانان و سران شهر به او احترام میگذاشتند.سنگ تراش با خود گفت این حاکم چقدر قدرتمند است کاش من بجای او بودم.باز به امر خداوند سنگ تراش تبدیل به حاکم شهر گردید.روزی سنگ تراش که اینک حاکم شده بود روی تخت بر دوش غلامان حمل میشد احساس کرد نور خورشید اورا میسوزاند با خود گفت خورشید از همه قویتر است کاش من خورشید بودم.باز سنگ تراش اینبار تبدیل به خورشید گشت که ناگهان تکه ابری سیاه آمد و جلوی تابش اورا گرفت با خود گفت ابر از همه قویتر است و اینبار سنگ تراش تبدیل به یک توده ابر سیاه گردید.پس از مدتی بادی قوی آمد و او را جابجا کرد و با خود اندیشید باد از همه قویتر است و اینبار تبدیل به باد گردید.سنگ تراش که اینک تبدیل به باد شده بود شروه به وزیدن کرد و اجسام را تکان میداد ناگهان به سنگی عظیم رسید و هرچه تلاش کرد دیگر نتوانست اورا جابجا کند و اینبار دلش خواست که تبدیل به سنگی سخت و سنگین شود.روزی احساس کرد که دارد خرد میشود با تعجب نگاه کرد دید یک سنگ تراش مشغول خرد کردن و تکه تکه کردن اوست.این داستان کوتاه نشان میدهد که هر کس در جایگاه خود میتواند مفید و موثر باشد و بداند که دست بالای دست بسیار است

سنگ تراش

سنگ تراش

سنگ تراش یک کلیدواژه تقریبا عام در صفحه اول گوگل به زبان فارسی است که صدها عنوان را در خود جای داده است.
معروفترین سنگ تراش که در صفحه اول گوگل آمده است در باره آهنگی به همین نام سنگ تراش است که توسط نعمت اله آغاسی خوانده شده است.
اما سنگ تراش مورد نظر ما همان داستان معروفی است که شعر کامل آن در این صفحه جهت کسانیه به شعر و ادبیات پارسی علاقمه مند هستند قرار داده شده است.
سنگ تراش حکایت همان بیت معروف موسی و شبان مولانا در مثنوی است که میگوید:
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی-هرچه میخواهد دل تنگت بگوی.
راز سنگ تراش همان آزاد بودن و بی ریا بودن در دعا و مناجات و ارتباط با خداوند است.
آنجا که مولانا میفرماید:
یاد ده ما را سخن های دقیق-که تو را رحم آورد آن ای رفیق.
سنگ تراش کوه طور این سخن های دقیق را بلد نبود و هرگز آموزش ندیده بود اما با زبان خودش و با الفاظی که برآمده از قلب پاک و غیرآلوده او بود تمام حرفهایش را با خداوند خویش در میان مینهاد.

سنگ تراش در صفحه اول گوگل

سنگ تراش را وقتی در صفحه اول گوگل جستجو میکنید بطور کامل سنگ تراش نعمت اله آغاسی برای شما نشان داده میشود.
نعمت اله آغاسی خواننده کوچه و بازاری قدیمی بود که ترانه سنگ تراش را بسیار زیبا اجرا کرد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و میتوان گفت از آهنگ هایی است که در اواخر عمر خود اجرا کرده است.
بتراش ای سنگ تراش-سنگی از معدن درد بهر مزارم بتراش.
یکی دیگر از موضوعاتی که تحت عنوان سنگ تراش در صفحه اول گوگل آمده است کتاب برتراند فیشو است که برای کودکان نوشته شده است.
ماجرای سنگ تراش در این کتاب اینگونه است که مارتین بهترین سنگ تراش منطقه خود بود و ناگهان روزی ماموران به دنبال او میآیند و اورا برای ساختن یک قصر به خانه اربابشان میبرند.

متن آهنگ سنگ تراش

متن آهنگ سنگ تراش-بتراش ای سنگ تراش-سنگی از معدن درد-بهر مزارم بتراش-روی سنگ قبر من-عکسی از چهره ی زیبای نگارم بتراش
بنویس ای سنگ تراش-عاقبت شدم فداش-بنویس تا بدونه-عمرمو دادم من براش
رو نوشته های سنگ قبر من-تو با خون جگرم رنگی بزن-در کنار دل صد پاره ی من-جلوه ای از یک دل سنگی بکش
سنگ تراش پایین این دل بنویس-عاشق زاری رو کشته با جفاش-بس که روزو شب می جنگید با دلم-سایه ای از یک خروس جنکی بکش
روز آشنایی مون رو تنه درخت بید-یار بی وفا من عکس دو تا دل کشید-گفت یکی از اون دل ها فدای اون یکی میشه-عاقبت کشت دلمو تا به آرزوش رسید
بتراش ای سنگ تراش
بتراش ای سنگ تراش
سنگی از معدن درد
بهر مزارم بتراش

جام ارژنگ ::: مجری تبلیغات ،طراحی سایت،سئو ،تبلیغات صفحه اول گوگل
طراحی مجله دیجیتال ،خدمات تلگرام ،تبلیغات اینستاگرام ،افزایش فالوور
تماس با پشتیبانی جام ارژنگ